سلام دوستان ... باید خیلی عذرخواهی کنم از دوستانی که به ما لینک دادن اما ما هنوز یاد نگرفتیم چه طور به اونا لینک بدیم !اخه بی استعدادیم دیگه!چه کارش میشه کرد!؟
ما دو پروانه بودیم که عاشقانه به دور شمع می چرخیدیم...گرمای عشقمان انقدرزیاد بود که شعله های شمع ـ بااینکه خود را به ان میزدیم ـ بال های مارا نمیسوزاند!اما........!
اما ناگهان سوختم وقتی به یاد اوردم ...ان روز تلخ را....ان عصر غم انگیز را...ان لحظه ی مرگبار را....ان گفتگوی کشنده ... ان سخن شکه کننده ..که به مانند تیری در قلبم فرو کردی........!
دیدم هیچکی توجه نکرده که این بار نوبت پست من بود نه علیرضا ،بره همین حسودی در وکردم که کسی به توجه نداره،اسممو نوشتم! راستی ببخشید اگه وقت نمیکنم بهتون سر بزنم و کامنت بذارم!
" IN/--/ "
سلام علیرضا جـــــــــــــــــــــــون
من کوچیکتم داداشی .
در ضمن خیلی زیبا ٬ اگه خواستی بگو تا بهت بگم چطوری لینک بدی .
موفق باشید
دوستون دارم ....
سلام
مرسی علیرضا جان خوشحالم کردی
امیدوارم که همیشه عاشق بمونی و از گرمای عشق بسوزی نه از چیز دیگه ای
به روزم و متنظر
این نوشته ی بسیار زیبا مال خانومی خوب خودم آیناز عزیزه . لطفا مخاطبتون آیناز نازم باشه .... ممنون میشم و خدانگهدار
سلام آیناز جون و علیرضا جون
وبتون جالبه دوستید با هم؟
salam.weblogetoon messe hamishe ghashange.mamnoon ke behem sar zadi.moafagh bashi
سلام...
خوشحالم کردی که امدی...
آدم عاشق همیشه میسوزه...!!!
تنها ترین تنها
اولا : سلام
دوما : گرما نکنه از طریقه اصطکاک بوجود بیاد؟ روزهام باطل شد!
سوما: اگر فکر وکولی اون شمع وسطیه خداست ..... فکر کن ولی باور نکن
salam , bacheha
merci ke be web logam sar mizanain .
in matni ke neveshtin mano be shak andakht omide inke shakam ghalat bashe
omid einke baham ertebat dashteh bashin hanoz
سلام داداشی.خوبییییییییییییییییییییییییییی؟مرسی ار سر زدنت.خوشحالم کردی.خیلی زیبا نوشتی.ولی امیدوارم موفق باشیییییییییییییییییییییییی.
سلام علیرضا جون . ممنون که اومدی پیشم . خودتم ناراحت نکن عزیزم :) پیش می یاد دیگه داداشی . لینک فدای سرت . دوست دارم . سهیل
در این عصر خاموش
من از طعم تصنیف
در متن ادراک یک کوچه
تنهاترم
بیا تا برایت بگویم
اندازه ی تنهایی من بزرگ است
سلام علیرضای عزیز
وبلاگت عالیه
ممنونم که به من سر زدی
موفق باشی
وقتی حرف شمع و گل پروانه به وسط میاد کم کم اساتید بزرگ ادبیات پیداشون میشه منم مطلبتون رو که خوندم گفتم بشینم مثل ابراهیم نبوی نقدش کنم/اول: اگه یه روز یه پروانه دور شمعی بگرده و خودشو به شمع به شمع بزنه(که البته طبق توضیحات شمع پر حرارتی هم بوده!) و نسوزه دو حالت داره یا جنس شمع ایرانی بوده وقلابی یا اصلا وجود شمع توهم بوده و اصلا شمع وجود نداشته بلکه زاده ذهن خیال پرداز ادمی بوده /دوم:اگه یک کم ادبیات خوانده باشید میفهمید که زبان عاشقان حقیقی توانایی وصف حالات عشق را نداره اون وقت وقتی شما به این زیبایی این صحنه ها رو توصیف میکنید ... خداحافظ
سلام دوست عزیز :
مرسی که به وبلاگ من سر زده بودین .
شما هم وبلاگ جالبی دارید و مطالب قشنگی هم مینویسید .
موفق باشید .
salam be doostaye golemoon aynaz jan va alirezash omidvaram ke betoonim doostaye khoobi vaseye ham beshim man hatman linke shomaro mizaram rasty har soali darin miotonid dar morede link beporsid
:xkhoshhalemoon mikonid ke pishemoon miaid o ye donya mohabat ba khdoetoon miarid
سلام علیرضای عزیز
ممنون که به من سر زدی...
وبلاگتون هم عالیه موفق باشید
سلام ممنون از اینکه به من سر زدی
وب خوبی داری حرفهایی که از دل بر میآید و بر دل مینشیند
موفق باشی
سلام دوست عزیزم. من هم خوشحال میشم در ارتباط باشیم ممنون از اینکه سر زدی.به امید ارتباطاتی نا گسستنی... یا علی
خیلی خوشحالم که اینجا رو پیدا کردم ... چون که دقیقا حرفهای دل من رو نوشتید بدون هیچ کم و کاستی ... هم دردیم ... اون روز تلخ ... اون عصر غم انگیز ... توی ارتفاع موندم ... مهربون ممنونم از اینکه بهم سر زدید.
bacheha darim doa mikonim ke chizi pish naumade bashe koli vaghte up nakardid montazeretoonam ma up hastim
سلام
مرسی که به وبلاگ ما سر زدی
امیدوارم عشقتون دوام بیاره
و خوشبخت باشین
سلام دوست من.ممنون که بهم سرزدی.وبلاگ خوبی داری.ایناز جان شما هم حسادت نکن حسادت چیز خوبی نیست(شوخی)موفق باشید
سلام علیرضا جان
ممنون از اینکه کوله پشتی کوچیکه منو قابل دونستی از نظرت هم واقعا ممنونم
وب تو هم خیلی برام دوست داشتنیه . بازم بیا پیشم .تا بعد یاعلی
سلام علیرضا جان
یه بار دیگه ممنون از کامنتت .نماز روزه هاتم ایشالاکه قبول باشه
در هر حال من اپم و منتظر حضور سبزت
تا بعد یاعلی
قربانت : پریسا
از سایت زیبای ساحل ارامش با وبلاگتان اشنا شدم با تبادل لینک موافق هستید؟
نگاه کن ..که تنها نگاهت ماندگار است ...!
چقدر عجیب است سیب سرخی که به واژه های مکرر مبدل شد. و چه درایتی دارد فهم عظمت آواز قناری بر سر حوض آبی رنگ نگاهت ..!
نگاه کن ...! که چه وصالی دارد پروانه ز شمع در این شب.
با چشمانی باز بنگر که چه چیز پرنده را به پروازی بلند وا داشت . ببین آن پرنده را با چه شوقی به اوج ورطای بلندای یک آسمان می پرد. ببین سخاوت سایه درختی را در آفتاب تموز ، سوزان کویری خشک. بنگر که چه نسیمی می وزد از روزن برگ اقاقیا . انتظار به پایان است و دیگر وقت تجلی آواز صبح قناری است بر سر بام نگاهت .سر بام نگاهت .
سهراب کو ؟ سهراب کو ...! که ببیند این همه تنهایی را بر سر معراج شقایق. سهراب کو؟ که خود بشنود آواز صبح قناری را که تا به ابدیت نوا سر خواهد داد . چون لا لای مادری در تنگ نای زیستن. که دیگر شقایق تنها نیست ..! و من ، به چشم خویش دیدم که افسانه به واقعیت ای عمیق پیوست ...! و خوابی لطیف به بیداری یک رویا ....! در هم آغوشی برگ و بادی در باغ . و خود به چشمان سبز خویش دیدم که زندگانی در لابه لای متن واژه های محبت های تو پنهان است .
و من آسمانی را دیدم آبی رنگ و ستارگانی چسبیده به آسمانی نزدیکتر به زمین. که به معنای نگاهی قفل شده در هم ، در دیدگان حیرانی شب همه جا پیدا بود ، که مهربانی را به یک گلدان نجوا میکرد . که همه و همه بهانه ام شد برای شروع یک آغاز ... آغازی که ایمان به ماندنم داشت ...! در راهی که تنها من بودم و تو ...! تو بودی و من ...! با انبوهی از راه و بیراهه های نرفته . در آن شب ... در آن راه ، سازم به نجوایی آشنا داشت با تو ..! نگاهت نگران از تجمع تبسم هایی بر بالین نگاهت . بر سر مقبره عشق .
تبسم های پنهانی ... نگاه های عاشق احساس ... لبخند های پی در پی ... بی هیچ کلام ، نشان از شرمی پنهانی از عشق . و بارانی که هیچ وقت نبارید ..~
آیا در پس آن پرده تو در توی نگاهت ...! تنها من بودم ...!؟
~
با سلام و عرض ادب خدمت شما همراه و همسفر دوستی و عشق و محبت..بدینوسیله عید سعید فطر را بشما و خانواده محترمتان تبریک گفته و از اینکه همچنان مارا در اپدیتهای جدید سایت ساحل ارامش یاری میدهید صمیمانه تشکر و قدر دانی میکنم....سلامتی و بهروزی شما را از ایزد مننان خواهانم........باباعظیمی
سلام . از اینکه قدم درخشان خودتون رو در شبهای پرستاره گذاشتین ممنون. راستی یه سوال داشتم. خواستم بپرسم که من چه چیزی رو باید بدونم؟ خواهش میکنم بهم بگید. خیلی دوست دارم بدونم اون یه چیز چیه. در ضمن امیدوارم که همواره موفق باشید.
**********
ما هم دو شعله ی شمعی بودیم
که زمانی گرمای آتشمان بر بالهای عاشقان اثر نداشت
متعجب مانده بودیم که چگونه چنین چیزی ممکن است
چگونه شعله ای که گاهی آتشی برمی افروزد خاموش نشدنی
حال نمیتواند از پس نقش سوزانندگی خود به آسانی برآید؟
عشق مگر چه نیرویی دارد؟
چگونه میتواند چنین تحمل ناملایمت ها را آسان سازد؟
سالهاست میگذرد و ما هم اکنون در کشف این حقیقت پنهان
کاری از پیش نبرده ایم
و همچنان به این واقعه به دیده حیرت مینگریم
**********
در ضمن فرارسیدن عید فطر رو هم به شما دوستان تبریک میگم. امیدوارم که لحظه هایی خوب و سرشار از شادی و شور داشته باشید.
سلامی به آرومی موجهای دریا/ ممنون علی رضا خان که از وبلاگ من خوشت اومده .....آیناز گل حالش خوبه ؟؟؟عید سعید فطر را به شما عزیزانم تبریک میگویم ... آیناز گلم نوشته ات قشنگ بود....اون عصر چه اتفاقی افتاد؟؟؟.....خوش باشین با هم عزیزانم
یکنفس ای پیک سحری
بر سر کویش کن گذری
گو که ز هجرش به فغانم به فغانم
ای که به عشقت زنده منم
گفتی از عشقت دم نزنم
من نتوانم نتوانم نتوانم
من غرق گناهم
تو عذر گناهی
روز و شبم را تو چو مهری و چو ماهی
چه شود گر مرا رهانی ز سیاهی ؟
چون باده به جوشم در جوش و خروشم
من سر زلفت به دو عالم نفروشم
همه شب بر ماه وپروین نگرم
مگر آید رخسارت در نظرم
چه بگویم ؟ چه بگویم ؟
به که گویم این راز ؟
غمم این بس که مرا کس نبود دمساز
سلام خوبین؟ممنون از همه لطفی که به من دارین از آشنایی باهاتون خوشحالم بازم بیاین آپم یا حق
برای دستیابی به نـان٫مسـکن٫آزادی باید مبـارزه کـرد.برای رفع تبعیض از حقوق زنـهای ایـران باید مبـارزه کـرد.مـردم ایران حق دارند سوال کنندچـرا در آمد حاصله از منابع طبیعی خرِج گروهای تروریستی حزب الله لبنان میشود.مـردم ایران حق دارند سوال کنندچـرا آقازادها پولها را از ایران خارج و درکانادا٫هلند٫دبی سرمایه گزاری میکنند.مـردم ایران حق دارند سوال کنندچـرا ثروت ملی ایران را خرِج گروهای حزب الله وآنها را روانه اروپـا جهت فعالیتهای مذهبی وصدور انقلاب میکنند در حالی که ۷۵٪مـردم ایران زیر خط فقر بسر می برند .ما ملت ایران سیاست را دوست داریم میخواهیم بدانیم٫ میخواهیم در سرنوشت خود وایران نقش داشته باشیم .یــاران تــا کــی خمــوش!
رهروان خسته را احساس خواهم داد .. ماه های دیگری در آسمان کهنه خواهم کاشت .. نورهای تازه ای در چشم های مات خواهم ریخت .. لحظه ها را در دو دستم جای خواهم داد .. سهره ها را از قفس پرواز خواهم داد .. چشم ها را باز خواهم کرد.. خواب ها را در حقیقت روح خواهم داد .. دیده ها را از پس ظلمت به سوی ماه خواهم خواند.. نغمه ها را در زبان چشم خواهم کاشت .. گوش ها را باز خواهم کرد .. آفتاب دیگری در آسمان لحظه خواهم کاشت.. لحظه ها را در دو دستم جای خواهم داد .. سوی خورشیدی دگر پرواز خواهم کرد ..
دل من صبوری کن ... صبوری ... ! اون که رفت لیاقتش رفتن بود و اون که موند سهمش موندن ...! دل من صبوری کن ...! تو که رفتی قصه تمام شد ... !؟ به گمانم اشتباه تو همین بود ... قصه ای را شروع کرده ای که اتمامش نداشتن دل من است ...! دلی که روزی دوستت میداشت ... روزی که تمام دارای اش تو بودی ... ! رفتی چون رفتن همه دارای تو بود ، آنکه ماند ... مانده ... و در گوشه ای از دلم جای گزیده که دست تو هم بدان نخواهد رسید ... دلم را میگویم ... که تصور میکردی با رفتنت خواهم مرد ... ولی هرگز نمردم ... زنده ام ... ولی با دلی زخم خورده از تو ... ~
دل من صبوری کن ......دل من صبوری کن ......دل من صبوری کن ......دل من صبوری کن ......دل من صبوری کن ......دل من صبوری کن ......دل من صبوری کن ......دل من صبوری کن ......دل من صبوری کن ......دل من صبوری کن ......دل من صبوری کن ......دل من صبوری کن ......دل من صبوری کن ......دل من صبوری کن ......دل من صبوری کن ......دل من صبوری کن ......دل من صبوری کن ......دل من صبوری کن ......دل من صبوری کن ......دل من صبوری کن ......دل من صبوری کن ......دل من صبوری کن ......دل من صبوری کن ......دل من صبوری کن ......دل من صبوری کن ......دل من صبوری کن ......~
//// سلام علیرضای عزیز... منو بخش کمی گرفتار کار های شخصیم بودم و نتونستم زود جواب ژی امهاو کامنتها تو بدم .. دوست من .. من در اولین فرصت ممکن با شما تماس میگیرم .. .. به هر حال تاخییر منو ببخش .. کمی درگیرمممم .. میبینمت دوست خوبم .. ~
سلام پسرم...میگم امشب هم یه شب فراموش نشدنی بود برای من..تو چی؟؟؟؟ شاد باشی
سلام
وبلاگه زیبا و پر باری داری.بیشتر نوشته هات خوندم.
با اومدنت به وبلاگم خوشحالم کن.
به امید دیدار...
سلام عزیزم...ممنونم که به وبمسر زدی.من هم از آشنایی با شما خوشخالم.امیدوارم لایق باشم.
به خاطر کپی ها هم مشکلی نیست شما از خودین!!!!!
موفق باشی عزیز
سلام علیرضای عزیز.ممنون از حضور مهربونت.خیلی زیبا مینویسی.موفق و شاد باشی
کلام چه دلتنگ از پیکر قلم می تراود...و چه بی پروا بر تن کاغذ می خرامد... سوگند به قلم، که هر چه هست و هرچه می تراود از برای تو و به یاری اوست... دلتنگم ، دلتنگم برای با تو گفتن!دلتنگم برای از تو شنیدن! تو بگو...تو، خود بگو هرآنچه ناگفتنیست، که بی قرارم از برای دانستن.تو خود از شمیم دلنواز دیار آرزوهامان، از سرزمین باورمان، از هرآنچه یادکردنیست، یاد کن... بیا تا بمانیم، بیا تا باور کنیم، بیا تا باشیم...چقدر بیتابم از برای با تو گفتن...تنها تو بدان، که لحظه حضورت بی مانندترین بودن هاست؛حضورت، آبی ترین رویاهاست...نگاهت، باور آرزوهاست...وای!که چه شعله ای به جانم میکشی با عمق نگاهت..چه می کنی با عاشق بی قرارت... دلخوشم، سرمستم، که اگر خاکستر هم هستم، وجود ناچیزم با شعله های عشق تو تطهیر شده...بسوزانم، خاکسترم را بر باد بده، بگذار تا همه عالم را از عشق تو سرمست کنم، بگذار تا بگویم کیستی برایم...بگذار تا بنویسم که چه هستی ای ماه ماهم...